گذشته

ساخت وبلاگ

خب من یک عدد معمار هستم عاشق نقاشی :)
طبق معمول مث بقیه ادما وقتی مدرک گرفتم کار نبود .
واسه همین رفتم به کارگاه یک دوست که استاد نقاشی بود ...
همون روزهای اول گفت دختر تو هیچ استعدادی در نقاشی روی بوم نداری میایی اینجا فقط آلودگی صوتی ایجاد میکنی ...
اون موقع ها من خیلی دختر شادی بودم :(

+ نوشته شده در  یکشنبه چهاردهم آبان ۱۳۹۶ساعت 10:3&nbsp توسط رها  | 

گذشته...
ما را در سایت گذشته دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : lifeme1 بازدید : 216 تاريخ : جمعه 26 آبان 1396 ساعت: 15:00

امیر ... نمیدونم درمورد امیر از کجا شروع کنم ... امیر هیچ وقت بهم خیانت نکرد و همیشه دوسم داشت ... اما ما درگیر لجبازی های الکی شدیم .بعد یه مدت کارگاه بودم اونم میومد ... همیشه حواسش به من بود .. یه روز یه فنجون هات شاکلت داد دستم گفت تو گذشته...
ما را در سایت گذشته دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : lifeme1 بازدید : 235 تاريخ : جمعه 26 آبان 1396 ساعت: 15:00

یه روز استاد واسه برادرش ازم خاستگاری کرد ... امیر خجالتی بود ... من به کسی نگفتم . استاد هم خیلی طول کشید تا بیاد رسما خاستگاری. این مدت عالی بود . عالی ... من تنها زندگی میکنم . شب خاستگاری این قدر بدشانسی اوردم که دیر رسیدم . خونه ماما گذشته...
ما را در سایت گذشته دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : lifeme1 بازدید : 231 تاريخ : جمعه 26 آبان 1396 ساعت: 15:00

ساکت شده بودم فکر میکردن فراموش کردم اما نه ... کارگاه نمیرفتم ... یه روز استاد زنگ زد گفت میخوام همراه چندتا از بچه ها صبح ها بری کمکشون یکی از دیوارهای شهر بچه های معماری داشتن طرح با موزایک میزدن .. گفتم بلد نیستم گفت میدونم ولی برو حد گذشته...
ما را در سایت گذشته دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : lifeme1 بازدید : 230 تاريخ : جمعه 26 آبان 1396 ساعت: 15:00

شایان عاشق بود اما ...  دل من پیش یکی دیگه . . نزاشتم طول بکشه این ماجرا و رفت .... امیر شده بود یه سوزن توی انبار کاه  پیداش نمیکردم ! هیچ کجا نبود . وقتی میرفتم کارگاه میگفتن اگر یک دقیقه زودتر امده بودی . میتونستی ببینیش . برای سه ماه گذشته...
ما را در سایت گذشته دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : lifeme1 بازدید : 248 تاريخ : جمعه 26 آبان 1396 ساعت: 15:00

از گذشته نوشتم فقط کمی از الان بنویسم .امروز استاد برادر امیر خیلی دیر امد کارگاه ...با بچه ها نشستیم فقط نگاه هم کردیم ...خیلی خسته بودم دلم دوش اب گرم میخواست .. به امیر گفتم من میرم خستم . گفت نه صبر کن ... بدون هماهنگی با من وقت دکتر گذشته...
ما را در سایت گذشته دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : lifeme1 بازدید : 228 تاريخ : جمعه 26 آبان 1396 ساعت: 15:00